ریحانه بانوریحانه بانو، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

ریحانه عطری از بهشت

سلام دوباره بعد از یک سال و خورده ای

دختر قشنگم امروز14تیر 1394 هست.تو این مدت اتفاقات زیادی افتاده ..شما سه سال و 4 ماهته.یه خواهر کوچولو به اسم حانیه داری که 7ماهشه.از پوش به طور کامل یک سال پیش گرفتمت.ماشاءالله کامل حرف میزنی.و بسیار بزرگ و خانم شدی.خدا شما و حانیه خانم و در پناه خودش حفظ کنه
14 تير 1394

سلام دوباره به دخترکم

امروز 29 فروردینه 1393بعد چند وقت اومدم به وبلاگت سر زدم.شما چند روز دیگه 26 ماهت تموم میشه.تو این مدت اتفاق های زیادی افتاده قد و وزن دوسالگیت :قدت 88 و وزنت 12.400بود. 22 ماهت تموم شد از شیر گرفتم.از دوسالگیتم دارم از پوشک میگیرمت. قربون قد و بالات برم دختر گلم.جمله بندی میکنی.میگی مامان پاشو بشینم.یا میگی جوجو افتاد.میگی بریم بیرون.بای بای عسلکم.
29 فروردين 1393

هدیه های ریحانه بانو

سلام دخترکم.امروز با پولایی که از تولدت و عیدی هات و... جمع کردی با بابا رفتیم برات طلا خریدیم.یه دستبند خوشگل یه النگوی خوشگل و یک زنجیر قشنگ که پلاک وان یکادش و بابا چند روز قبل به دنیا اومدن شما خریده بود.مبارکت باشه گلکم.دست بابا هم درد نکنه. راستی امروز تولد منم بود. شما سیزده تا دندون داری و سر سه تا دندونت هم باهم زده بیرون و سه تاش و داری باهم در میاری. چند روز پیش هم واکسن یک سال و نیمگیت و زدی‏ زیاد اذیت نشدی فقط کمی تب کردی که با استامینوفن نذاشتم زیاد بشه.عسلکم فعلا بای بای تا بعد.
22 شهريور 1392

یک سال و نیمگیت مبارک

سلام دخترنازم،ده شهریور شما یک سال و نیمه شدی،باعرض معذرت به خاطره چند روز تآخیر،وزن شما در یک سال ونیمگی یازده و سیصد و قد شما هشتادوچهار بود.ماشاءالله به دخترم. اینقدر شیطون شدی ،همه جا رو به هم میریزی،موقع غذاخوردن عروسکاتم میاری هم خودت بهشون غذا میدی هم میگی من بدم،صدای غذاخوردن اونارو هم درمیاری و میگی مچ مچ،دیگه اینکه میگی اینو بریز،من بش،یعنی من بشینم،با قاشق یاد گرفتی غذا بخوری،وکلی کارهای دیگه که من الا یادم نیست.انشاءالله صدساله بشی،صحیح وسالم و خوشبخت و عاقبت بخیر،دوست دارم عسلکم.
13 شهريور 1392

ریحانه بانو در شهربازی

امشب ریحانه خانم و بردیم شهربازی،امروز عطد فطر بود وشب با بابایی گفتیم ریحانه رو ببریم شهربازی،از دستگاهها به زور پیاده می شدی،منم با دوربین ازت عکس میگرفتم و الان با گوشیم از  رو دوربین عکس گرفتم تا بذارم تو وبلاگت. راستی عیدت مبارک عسلکم. ...
19 مرداد 1392

دخترکم 17 ماهه شد

سلام عسلکم.خیلی وقت بود برات چیزی ننوشته بودم،اینقدر که ماشاءالله شیطون شدی،همین الان که دارم برات مینویسم شما داری کشوی آشپزخونه رو زیر و رو میکنی،روز دهم مرداد شما هفده ماهت تموم شد و وارد هجدهمین ماه زندگیت شدی.اونقدر شیطونو بامزه شدی که همه رو عاشق خودت میکنی.از کلمه های جدیدت بگم:  ممنون آفرین بوووووس آب بریز بیا فعلا اینا یادم مونده،عاشق مسواک زدنی،و همین طور عاشق بازی،توپ بازی ورفتن به پارک و هم خیلی دوست داری.اگه چیزی دیگه یادم اومد میام مینویسم
12 مرداد 1392